بافردی که در حال عبور بود برخورد کردم وگفتم:ببخشیدمعذرت میخوام اوهم معذرت خواهی کرد وگفت :من هم دقت نکردم.

ما دوغریبه برخورد مودبانه ای باهم داشتیم وردشدیم.

چندشب بعد وقتی توآشپزخونه مشغول اشپزی بودم دخترم ارام کنارم ایستاده بود.

وقتی برای برداشتن چیزی یه دفعه برگشتم به او برخورد کردم وتقریبا انداختمش وگفتم :ازسر راه برو کنار.

قلب کوچکش شکست ورفت................

شب وقتی تو رختخواب بیدار بودم صدای اروم خدارو  ازدرونم شنیدم که می گفت:

بایه غریبه اداب معمول رو رعایت می کنی اما با کسی که دوستش داری اینطور برخورد می کنی؟......

کاری از گروه هشت بهشت